- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیر میآمد یکی از آب باز صوفیان کرده زفان در وی دراز
2 بوسعید مهنه گفت ای مردمان آب چون آرد فلانی این زمان
3 زانکه آب خوش که آن روزی ماست درنیامد تا شدی این کار راست
4 چون درآید برکشد آن آب مرد چون توان بیوقت هرگز آب خورد
5 حکم او راست و نگهدار اوست بس در نگهداری نکوکار اوست بس