آن کان حسن بود و نبود از جهان نشان از جامی غزل 714

آن کان حسن بود و نبود از جهان نشان

1 آن کان حسن بود و نبود از جهان نشان و الآن ان عرفت علی ما علیه کان

2 اعداد کون و کثرت صورت نمایشی ست فالکل واحد یتجلی بکل شان

3 نوری ست محض کرده به اوصاف خود ظهور نام تنوعات ظهورش بود جهان

4 هر چند در نهان و عیان نیست غیر او فی حد ذاته نه نهان است و نی عیان

5 فایض بود به جود بر اعیان انس و جن ساری بود ز لطف در اطوار جسم و جان

6 دانا به هر بصیرت و بینا به هر بصر گویا به هر زبان و توانا به هر توان

7 جامی کشیده دار زبان را که سر عشق رمزی ست کس مگوی و حدیثی ست کس مدان

عکس نوشته
کامنت
comment