بود مجنونی همه از عطار نیشابوری مصیبت نامه 7

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بود مجنونی همه در دشت گشت

1 بود مجنونی همه در دشت گشت گاه گاهی سوی شهر آمد ز دشت

2 چون رسیدی سوی شهر آن بیخبر خوش باستادی و میکردی نظر

3 صد هزاران خلق بودی پیش و پس میدویدندی همه سر پر هوس

4 او نظر میکردی استاده خموش خیره گشتی زان همه جوش و خروش

5 چون باستادی چنان روزی تمام سیر گشتی هم ز خاص و هم ز عام

6 نعرهٔ کردی و در جستی ز جای وز سر حیرت بگفتی وای وای

7 وای هم از دبه هم از دبه گر هست چندین دبه میآرد دگر

8 این چنین خواهد شدن گر حبهٔ میخرد آن را که باید دبهٔ

9 می مزن از دبه و زنبیل لاف گر سلیمانی برو زنبیل باف

10 کار کن مخلص شو از غش و عیوب زانکه بر دبه نیاید درز خوب

11 تو شتر مرغ رهی نه بندهٔ دبه در پای شتر افکندهٔ

12 جملهٔ عالم پر از تعجیل تست دبدبه از دبه و زنبیل تست

13 نرسد از تو گردهٔ آسان بکس جان بدادی وندادی نان بکس

14 گر چه از خود مینیاسائی دمی می نیاسائی ز کار خود همی

15 دین زردشتی گرفتی پیش در نیست این دین محمد ای پسر

عکس نوشته
کامنت
comment