- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود در کاریز بیسرمایهای عاریت بستد خر از همسایهای
2 رفت سوی آسیا و خوش بخفت چون بخفت آن مرد حالی خر برفت
3 گرگ آن خر را بدرید و بخورد روز دیگر بود تاوان خواست مرد
4 هر دو تن میآمدند از ره دوان تا بنزد میر کاریز آن زمان
5 قصه پیش میر برگفتند راست زو بپرسیدند کین تاوان کراست
6 میر گفتا هرک گرگ یک تنه سردهد در دشت صحرا گرسنه
7 بی شک این تاوان برو باشد درست هردو را تاوان ازو بایست جست
8 با رب این تاوان چه نیکو میکند هیچ تاوان نیست هرچ او میکند
9 بر زنان مصر چون حالت بگشت زانک مخلوقی به دیشان برگذشت
10 چه عجب باشد که بر دیوانهای حالتی تابد ز دولت خانهای
11 تا در آن حالت شود بیخویش او ننگرد هیچ از پس و از پیش او
12 جمله زو گوید، بدو گوید همه جمله زو جوید، بدو جوید همه