- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیالی بود یارب دوش یا در خواب میدیدم که رویش در نظر بر کف شراب ناب میدیدم
2 به اکسیر سعادت یافتم آخر بحمدالله وصالش را که همچون کیمیا نایاب میدیدم
3 چه حاجت بود شمع افروختن در بزم او یارب چو از عکس رخش عالم همه مهتاب میدیدم
4 به داغ نامرادی جان و دل میسوخت دشمن را چو خود را بر مراد خاطر احباب میدیدم
5 بسی بر خاک سودم پیش پای ساقی از مستی سری کش سجدهگه در گوشهٔ محراب میدیدم
6 به آب زندگی پی برد زاقبال وصال او دلی کز آتش مهجوریش در تاب میدیدم
7 جهانی جان همیدادند بهر جرعهای اما ز جامش جامی لبتشنه را سیراب میدیدم