-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جای هر سر مویی گرم بود جانی فدای خاک کف پای چون تو جانانی
2 ز جام خویش یکی جرعه در دهانم ریز مرا ز آن چه که خضر است و آب حیوانی
3 کسی که دیده بود نوبهار رویت را دگر به خاطر او نگذرد گلستانی
4 میان زلف سیاهت دلم همیگوید که را بود به جهان در چنین شبستانی
5 مگر ز باغ بهشت آمدی که در دنیی بر این جمال ندیدیم هیچ انسانی
6 دلم ز درد تو آسایشی همییابد که در دهند نیابد ز هیچ درمانی
7 مگر که سبز شود کشت زار اومیدم مراست هر نفس از آب دیده بارانی
8 نه همچو روی تو باشد گلی به فصل بهار نه چون همام به وصفت هزار دستانی