خوش بود گر ز سر هر هوسی برخیزی از سلیم تهرانی غزل 933

1 خوش بود گر ز سر هر هوسی برخیزی زین گلستان به سراغ قفسی برخیزی

2 کعبه در بادیه هرگاه به خوابت آید حیف باشد که به بانگ جرسی برخیزی

3 از خدا باک نداری، ولی از مجلس می نتوانی که ز بیم عسسی برخیزی

4 باخبر باش که خواب عدم آن خوابی نیست که ز جنبیدن بال مگسی برخیزی

5 خیز ای طفل و ز افتادن خود گریه مکن که بسی افتی ازین سان و بسی برخیزی

6 چند ای شاخ گل از باده پرستی هر صبح همچو خمیازه ز آغوش کسی برخیزی

7 سیر از زندگی خود شده ام همچو سلیم کاش ای دوست ز پیشم نفسی برخیزی