1 مهلک بود ای رفیق ایام فراق آمیخته ز هر هجر در جام فراق
2 گر صبح وصالم دمد از شام فراق نامم مبر ار دگر برم نام فراق
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در شوق لعل تو که دلم خون ناب ریخت شور آبه ایست آنکه بر آتش کباب ریخت
2 نقش سواد زلف تو بر صفحه دلم شد چون سیاهیای که به روی کتاب ریخت
1 زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانیها وزان رطل گران افسردگان را سرگرانیها
2 نشانت یافت هر کو بینشان شد هست ازان آتش به هرسو داغهایت بینشانان را نشانیها
1 ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
2 چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **