- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سر کوی مغان بس بود این مرتبهام که نهادند لقب دردکش مصطبهام
2 گر کند همدمت ای ماه مرا کوکب بخت شاه سیار خجالت برد از کوکبهام
3 من چو زر پاک عیارم به وفایت که مزن هردم از سنگ جفا بر محک تجربهام
4 کس نبیند پس ازین روز خوش ار زان که کنند بر همه خلق جهان بخش غم یکشبهام
5 باده از مشربه زر به شه ارزانی باد بویی از مشرب رندان به از آن مشربهام
6 دبه خالیست مزن دست بر آن ای خواجه که ز جا مینبرد صدمت این دبدبهام
7 جامی از بخت سیه نیست جز اینم هوسی که کشد پهلوی آن دانه در چون شبهام