1 از بس که بود چشم خزف بر گوهر تنگ آمده عرصه صدف بر گوهر
2 از آفت چند قطره دریا دزد چسبیده صدف به هر دو کف بر گوهر
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کس چه داند از چه در دل آه شبگیرم شکست نامهای بر پر نبستم در کمان تیرم شکست
2 مرغ تدبیرم به سوی بام وصلش میپرید از قضا در راه بال مرغ تقدیرم شکست
1 تا آفت غم لازمه طبع شراب است می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
2 چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
1 آسمان پوشیده نیلی جان من غمناک چیست دیگری دارد مصیبت بر سر من خاک چیست
2 هر طرف هست آرزویی در دل صدپارهام در میان لاله و گل اینقدر خاشاک چیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **