بود آن دیوانه از عطار نیشابوری منطق‌الطیر 5

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بود آن دیوانه دل برخاسته

1 بود آن دیوانه دل برخاسته برهنه می‌رفت و خلق آراسته

2 گفت یا رب جبهٔ ده محکمم هم چو خلقان دگر کن خرمم

3 هاتقش آواز داد و گفت هین آفتاب گرم دادم درنشین

4 گفت یا رب تا کیم داری عذاب جبه‌ای نبود ترا به ز آفتاب

5 گفت رو ده روز دیگر صبرکن تا ترا یک جبه بخشم بی‌سخن

6 چون بشد ده روز، مرد سوخته جبه‌ای آورد بر هم دوخته

7 صد هزاران پاره بر وی بیش بود زانک آن بخشنده بس درویش بود

8 مرد مجنون گفت ای دانای راز ژنده‌ای بر دوختی زان روز باز

9 در خزانه‌ات جامها جمله بسوخت کین همه ژنده همی بایست دوخت

10 صد هزاران ژنده بر هم دوختی این چنین درزی ز که آموختی

11 کار آسان نیست با درگاه او خاک می‌باید شدن در راه او

12 بس کسا کامد بدین درگه ز دور گه بسوخت و گه فروخت از نار و نور

13 چون پس از عمری به مقصودی رسید عین حسرت گشت و مقصودی ندید

عکس نوشته
کامنت
comment