پشت و پناه من بود، دیوار از هلالی جغتایی غزل 310

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من

1 پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!

2 لیلی کجا و حسنت؟ مجنون کجا و عشقم؟ نه آن مقابل تو، نه این برابر من

3 من مانده دست بر سر از ناله دل خویش دل مانده پای در گل از دیده تر من

4 خوابم چگونه آید؟ کز چشم و دل همه شب باشد در آب و آتش بالین و بستر من

5 تاب جفا ندارم، ای وای! اگر ازین پس ترک ستم نگیرد، ترک ستمگر من

6 ای باد، اگر ببینی خوبان سرو قد را عرض نیاز من کن با ناز پرور من

7 جز کنج غم، هلالی، جای دگر ندارم من پادشاه عشقم، اینست کشور من

8 دل خون شد از امید و نشد یار یار من ای وای! بر من و دل امیدوار من

9 ای سیل اشک، خاک وجودم بباد ده تا بر دل کسی ننشیند غبار من

10 از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق هم روز من سیه شد و هم روزگار من

11 زین پیش صبر بود دلم را، قرار نیز یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟

12 نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب رحمی بکن، و گر نه خرابست کار من

13 گفتی: برو، هلالی و صبر اختیار کن وه! چون کنم؟ که نیست بدست اختیار من

عکس نوشته
کامنت
comment