1 بالات بود بسان سروان بهشت با خال تو خال حور فردوسی زشت
2 رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ببین آن روی اگر بر سرو بستانت قمر باید ببین آن زلف اگر بر ماه مشگینت کمر باید
2 لب و دندان او جوید رخ و زلفین او خواهد که را مرجان لؤلؤ پوش و مشک گل ببر باید
1 روی مرجانی ز چشمم دوست پنهانی کند تا سرشک چشم من چون روی مرجانی کند
2 چون نبیند لعل ریحانی لبش با لعل خویش ای بسا چون خویش بیند لعل ریحانی کند؟
1 شده است بلبل داود و شاخ گل محراب فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
2 یکی سرود سراینده از ستاک سمن یکی زبور روایت کننده از محراب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به