1 بالات بود بسان سروان بهشت با خال تو خال حور فردوسی زشت
2 رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند
2 گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند
1 بود محال مرا داشتن امید محال به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
2 از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
1 بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
2 پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش کمان غالیه توز و کمند مشگین بند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **