-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود تا چند در دل حسرت آن خوش بر و دوشم هلال آسا کشد خمیازهٔ خورشید آغوشم؟
2 به باد دامنی از خاک بردارد شهیدان را قیامت جلوه افتاده ست آن سرو قبا پوشم
3 سراسر می رود مژگان شوخش در رگ دلها خراب هوشمندی های آن چشم قدح نوشم
4 شب افسانهٔ زلفش، ندارد گرچه کوتاهی به خواب بیخودی نگذارد آن صبح بناگوشم
5 کند جام نگاهش باده در جام هوسناکان سیه مست تغافلهای آن عاشق فراموشم
6 حزین ، از درد و صاف کفر و دین از من چه می پرسی؟ درین میخانه، خون مشربم، با جمله می جوشم