1 شمشیر بود ابروی آن بدر منیر و آن دیده به خون خوردن چستست چو شیر
2 از یک سو شیر و از دگر سو شمشیر مسکین دل من میان شیر و شمشیر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از کفر سر زلف وی ایمان میریخت وز نوش لبش چشمهٔ حیوان میریخت
2 چون کبک خرامنده بصد رعنایی میرفت و ز خاک قدمش جان میریخت
1 ای شیر سرافراز زبردست خدا ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
2 آزادم کن ز دست این بیدستان دست من و دامن تو ای دست خدا
1 آلودهٔ دنیا جگرش ریش ترست آسودهترست هر که درویش ترست
2 هر خر که برو زنگی و زنجیری هست چون به نگری بار برو بیش ترست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به