🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی
اسیری لاهیجی

پادشاهی بود از اسیری لاهیجی اسرار الشهود 43

اسرار الشهود 43 ام از 685 اسرار الشهود

پادشاهی بود بس صاحب جمال

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36

1 پادشاهی بود بس صاحب جمال در ملاحت کس ندید او را مثال

2 گلخنی شد عاشق آن پادشا ز اقتضای یفعل اللّه ما یشا

3 چون به دام عشق او پابست شد از می دیوانگی سر مست شد

4 گشت شهره شهر در عشق و جنون عشق او بودی بهر ساعت فزون

5 با وزیر شاه گفتند آن گدا می کند دعوی عشق پادشا

6 در میان خلق فاش است این سخن زین حکایت گشت شهری پر فتن

7 گفت با سلطان وزیر احوال را کان گدا گشته است عاشق بر شما

8 شه ز غیرت همچو دریا شد به جوش بیخبر شد زین خبر از عقل و هوش

9 گفت با سرهنگ شاه پر جفا کز سیاست کن سرش از تن جدا

10 شاه را گفت آن وزیر کاردان چونکه در عدلی تو معروف جهان

11 کی روا باشد بهامر عادلی بیگنه ر یزند خون بیدلی

12 چون به کار عشق کس را اختیا ر نیست شاها این سیاست را گذار

13 هر کجا کاین عشق خیمه می زند عقل را از بیخ و بن بر می کند

14 چون سپاه عشق گیرد تاختن می کند آفاق پر شور و فتن

15 اتفاقاً رهگذار پادشا بود سوی گلخن آن بینوا

16 بر سر ره بد نشسته گلخنی تا مگر تابد ز رویش روشنی

17 چون رسیدی شاه آنجا دایما با کمال حسن کردی جلوه ها

18 بود محتاج نیاز آ ن گدا ناز شاهی تا ن ماید خویش را

19 شاه روزی شد سوا ر از بهر گشت آمد و از پیش آن گلخن گذشت

20 جلوه معشوقگی با ساز بود طالب آ ن عاشق دمساز بود

21 از قضا آن عاشق پر انتظار رفته بد آندم به جایی بهر کار

22 دمبدم می کرد شه هر سو نظر بی زبان می جست زان عاشق خبر

23 ناز شاهی بود جویای نیاز ناز معشوق از نیاز آمد به ساز

24 نازمعشوقی محل خودندید لاجرم تغییر شد در وی پدید

25 چون تغیر دید از شه آن وزیر خدمتی آورد بر جا دلپذیر

26 پس بگفت ای پادشاه ملک و دین من به خدمت عرض کردم پیش از این

27 که چرا باید سیاست کردنش هیچ نفعی نیست در آزردنش

28 نیست از عشقش زیانی شاه را ناگزیر است از نیاز آن گدا

29 آنکه معشوق است از وجه دگر عاشقش می خوان اگر یابی خبر

30 عاشق از رو ی دگر معشوق دان هر دو را باهم چو جسم و روح خوان

31 از جوانمردی دمی انصاف ده تا گشاده گردد از پایت گره

32 آندم ار گفتی کسی با پادشا کز غم تو گشت فارغ آن گدا

33 عشق ورزی می ک ن د با دیگری غیر شه بگزید دیگر دلبری

34 شاه را از کار وی بد آمدی بیخ غیرت در درون سر بر زدی

35 تا نبودی هیچ سودایش از آن راست گو انصاف آ ور در میان

36 آری آری غیرت و صد غیرتش بیگمان سر بر زدی هر ساعتش

اسیری لاهیجی از شاعران بزرگ قرن 9 هجری می باشد و سبک شعری ایشان هندی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر پادشاهی بود بس صاحب جمال اسرار الشهود 43 ام از 685 اسرار الشهود اسیری لاهیجی می باشد
شعر قالب : اسرار الشهود سبک : هندی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال

شاعر شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال چه کسی است ؟

شاعر شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال اسیری لاهیجی می باشد.

شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال چیست ؟

قالب شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال اسرار الشهود است

سبک شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال چیست ؟

سبک شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال سبک هندی است

مضمون اصلی شعر پادشاهی بود بس صاحب جمال چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
اسیری لاهیجی

پادشاهی بود از اسیری لاهیجی اسرار الشهود 43

اسرار الشهود 43 ام از 685 اسرار الشهود
بنر