1 بلفظ هندو کالنجر آن بود معنیش که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر
1 آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد زیرا که شکر چون بمزی بگدازد
2 چشمم ز غمانش زرگری آغازد تا بگدازد عقیق و بر زر یازد
1 نوروز بزرگ آمد آرایش عالم میراث بنزدیک ملوک عجم از جم
2 بر دولت شاه ملکان فرّخ و فیروز آن قبلۀ فخر و شرف گوهر آدم
1 تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
2 تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او تافته بودن دل عشاق را پیمان بود