- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند به زنجیر خرد بند توان بود بی مستی و آشوب جنون چند توان بود
2 جامی بکشم، تا به کی از اهل خرابات شرمنده ز نشکستن سوگند توان بود
3 بی رنگی و دیوانگئی پیش بگیریم تا چند خود آرای و خردمند توان بود
4 در ننگ فرورفتم و زین راحت و آرام دردی نه، بلایی نه، چنین چند توان بود
5 گر مژدهٔ الماس دما دم برسانند صد سال به یک زخم تو خرسند توان بود
6 یعقوب مده دل به جگر گوشهٔ مردم تا چند اسیر غم فرزند توان بود