پاک رایی بود بر از عطار نیشابوری منطق‌الطیر 2

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

پاک رایی بود بر راه صواب

1 پاک رایی بود بر راه صواب یک شبی محمود را دید او به خواب

2 گفت ای سلطان نیکو روزگار حال تو چون است در دارالقرار

3 گفت تن زن خون جان من مریز دم مزن چه جای سلطان است خیز

4 بود سلطانیم پندار و غلط سلطنت کی زیبد از مشتی سقط

5 حق که سلطان جهاندار آمدست سلطنت او را سزاوار آمدست

6 چون بدیدم عجز و حیرانی خویش ننگ می‌دارم ز سلطانی خویش

7 گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان اوست سلطانم تو سلطانم مخوان

8 سلطنت او راست و من برسودمی گر به دنیا در گدایی بودمی

9 کاشکی صد چاه بودی جاه نی خاشه روبی بودمی و شاه نی

10 نیست این دم هیچ بیرون شو مرا باز می‌خواهند یک یک جو مرا

11 خشک بادا بال و پر آن همای کو مرا در سایهٔ خود داد جای

عکس نوشته
کامنت
comment