-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وجودم را بر آتش زد لقای گرم موجودی شدم کوه تجلی از نگاه سرمه آلودی
2 نه ما بود و نه من بودم نه تن بود و نه جان بودم نه خاکی بود و نه آبی نه آتش بود و نی دودی
3 در آن جامع که من بودم نه مسجد بود و نه منبر نه دیری بود و دیاری نه ساجد بود و مسجودی
4 از آن دم عشق می بازم که در عشقش نهان بودم نه عاشق بود و نی عارف نه معروفی نه موجودی
5 خوشا آن نشئهٔ سابق که در میخانهٔ وحدت نه می بود و نه انگوری نه مقبولی نه مردودی
6 طبایع بست چون صورت، تولد کرد خواهش ها فراوانی و ارزانی نه نقصان بود و نه سودی
7 در آن بحری که من بودم نه گوهر بود و نه ماهی نه دریا بود و نی کشتی نه وارد بود و مورودی
8 گذشت از حد سعیدا انتظار جلوهٔ آن قد قیامت می شود آخر ولیکن ای خدا زودی