جامی

جامی

جامی
جامی

به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را از جامی غزل 246

غزل 246 ام از 3391 خاتمة الحیات - غزلیات

به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن

1 به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن همی‌زن خنده وز لب غنچه‌ها را منفعل می‌کن

2 بحل کردن چه خواهی چون کشی ما را کسی بر تو ندارد حکم، هم خود می‌کش و هم خود بحل می‌کن

3 نشاید منزل تو زآب و گل گاهی که می‌آیی گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می‌کن

4 مزاجت منحرف می‌بینم ای خلوت‌نشین گاهی به کوی نیکوان کسب هوای معتدل می‌کن

5 لبم را با لب او متصل کردی خیال ای دل چه جان‌افزا خیالی کردی این را متصل می‌کن

6 نشان پاش تا ماند پی بوسیدن ای دیده به هر راهی که آن مه می‌رود از گریه گل می‌کن

7 دلت زان بت پر ای جامی به کعبه رو چه می‌آری بدین دل روی در بتخانه چین و چگل می‌کن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن

شاعر شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن چه کسی است ؟

شاعر شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن جامی می باشد.

شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن چیست ؟

قالب شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن غزل است

مضمون اصلی شعر به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.