-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من
2 زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش از خوبی نمیدانم چه در دل دارد آن کان حیا از من
3 جبین پرچین و دل پرکین سبک کام و گران تمکین ز پیشم رفت تا در خاطرش باشد چها از من
4 مرا هم راز چون با غیر دید و لب گزید آن بت ندانستم که پاس راز او میداشت یا از من
5 چنان بیاعتبارم پیش او کز بهر خونریزم کشد تیغ جفا گر بشنود نام وفا از من
6 چو هم رازم به کس بیندشود دهشت بر او غالب دلش از راز داران نیست ایمن غالبا از من
7 به دریا قوت را چون کرد پنهان این کمان ببردم که میترسد ز رازش حرفی افتد برملا از من
8 نهانی مینمایندم بهم خاصان او گویا به آن بیگانه خو هم گفته حرف آشنا از من
9 دهد غماز را دشنام پیش محتشم یعنی تو هم باید دگر حرفی نگوئی هیچ جا از من