- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا
2 کسی از درد من واقف تواند شد سر مویی که چون مویی شود در فکر درد بی سر و بی پا
3 دوای درد من درد است در دستی است درمانش که هرگز دست کس نگرفته الا همچو بودردا
4 نه جورش ظاهر و نی لطف پیدا نه عرض ظاهر نمی دانم چه در دل دارد این معشوق بی پروا؟
5 فریب جنت از تعریف زاهد کی خورد عاشق؟ که از جان کی توان بردن به هر افسون دل ما را؟
6 خطا ره رفتگان را نقش پا آسیب جان باشد که رسوایی است گر گل می کند امروز ما فردا
7 ز بس با بی قراری کرده خو آرام جان من خیالش هم نماند نیم ساعت خوب در دل ها
8 به کفر زلف او ایمان بدل کردم صفا کردم که بوی مشک می آید سعیدا از چنین سودا