هرگز به درد دوست دل ما ز جا از کمال خجندی غزل 278

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

هرگز به درد دوست دل ما ز جا نرفت

1 هرگز به درد دوست دل ما ز جا نرفت رنجور عشق او سوی دارالشفا نرفت

2 بیمار چشم و خسته آن غمزه بر زبان نام ثفا تبرد و به فکر دوا نرفت

3 بر جان ز غمزهای نو بیش از هزار تیر آید صد آفرین که خدنگی خطا نرفت

4 در صیدگاه چشم تو از حلقه های زلف مرغی ندیده ام که به دام بلا نرفت

5 از سالکان راه نو کی یی سرشک و آه نهاد پا بر آب و به روی هوا نرفت

6 آنرا که پای بود نداد این طلب ز دست وآنکسی که چشم داشت در این راه به پا نرفت

7 زین آستان نبرد پناهی به کی کمال درویش کوی تو به در پادشا نرفت

عکس نوشته
کامنت
comment