1 باید سه هزار سال کز چشمه خور یا کان گهر گردد یا معدن زر
2 شاها تو به یک سخن کنار و دهنم هم معدن زر کردی و هم کان گهر
1 چندان که نخواهی غم و رنجوری هست در دوستیت آفت مهجوری هست
2 هنگام وداعست چه میفرمائی یک ساعته دیدار تو دستوری هست
1 نه مرد سجادهایم و نه مرد کَلیم ما مرد میایم در خرابات مقیم
2 قاضی نخورد می که از آن دارد بیم دُردی خرابات به از مال یتیم
1 تا ظن نبری کز پی جان میگریم زین سان که پیداو نهان میگریم
2 از آب لطیفتر نمودی خود را در چشم مت آمدی از آن میگریم