باید از نالهءجانکاه عصا از حزین لاهیجی غزل 619

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش

1 باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش بس که دشوار برآید، نفس از سینهٔ ریش

2 بلبل از آتش گل سوزد و پروانه ز شمع همه سوزند ز بیگانه، من از آتش خویش

3 آنگه ارباب نظر، دیده‌ورت می‌دانند که به عبرت نگری هر چه تو را آید پیش

4 آمد آن شوخ به سیر چمن و نرگس مست جلوهٔ قامت او دید و سرافکند به پیش

5 فکر آخر شدن دور قدح کشت مرا ورنه از گردش افلاک ندارم تشویش

6 راز پوشیدهٔ دل‌ها همگی گردد فاش کاو کاو مژه ات بس که نماید تفتیش

7 دل چه سان جمع کنم در غم دلدار حزین؟ من که در هر بن مو می‌خلد از هجرم نیش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر