- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب
2 بر سر یک خوان، جهانی روزی خود می خورد می برند از شربت آبی همه اعضا نصیب
3 هر کسی را روزی از جایی مقرر کرده اند قطره ی آبی صدف را نیست از دریا نصیب
4 خار و خس را اختیاری بر سر سیلاب نیست می روم سرگشته و حیران، برد هر جا نصیب
5 گردن مینا و ساق ساقی و ران شکار نعمتی باشد، شود این هر سه چون یک جا نصیب
6 شکوه ی آوارگی ما را سلیم از عشق نیست از ازل ما را غریبی بود چون عنقا نصیب