1 ما را غم تو زیر و زبر می دارد هر روز ز هر روز بتر می دارد
2 صبرم که رسیدست به طاقت کارش از دست غم تو پای بر می دارد
1 قیامت بر انگیخت ما را ز خواب به محشر رسیدیم و خیر المآب
2 سرافیل وحدت فرو کوفت صور ولی مرده دل در نیامد ز خواب
1 در عشق اعتبار منه صلح و جنگ را زیرا نشانه ی دگرست این خدنگ را
2 تا از خودی خود نبرندت برون تمام از دامن تو باز نگیرند چنگ را
1 کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را
2 کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را