- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا به فخر بود طوق فقر در گردن خطا بود به نعیم خسان طمع کردن
2 ز لحم خوک غذا ساختن بسی بهتر که جان و تن به طعام یتیم پروردن
3 به گلخن از پی نان ریزه راستی به از آن به ظلم طاق و رواق از فلک برآوردن
4 ز بار فاقه تن آزده باش و دل خسته روا مدار کسی را زخود بیازردن
5 محاسب دگرانی به وقت داد و ستد حساب کن که چه خواهی برای خود بردن
6 بس است مظلمه ی بی گناه مورچه ای کجا بری به شتروار بار بر گردن
7 دل از حیات مجازی برآر از آن اندیش که عاقبت به ضرورت ببایدت مردن
8 به آب توبه برآورنزاریا غسلی بشوی دست ز دردی که خشک شد در دَن
9 به می مناز که حلقت زمانه چون انگور به دست حادثه ناگه بخواهد افشردن