آن ترک نیم مست که جان شد خراب او از جامی غزل 816

آن ترک نیم مست که جان شد خراب او

1 آن ترک نیم مست که جان شد خراب او صد بار سوختیم ز ناز و عتاب او

2 بر طرف بام اگر مه شبگرد بیندش شرمنده گردد از رخ چون آفتاب او

3 من کیستم که بوسه زنم پای دوست کاش یابم همین مجال که بوسم رکاب او

4 در روی او شهود جمال ازان توان گر در میان حجاب نگردد نقاب او

5 چون درفشان شود لب او چون صدف شوم سر تا به پای گوش ز ذوق خطاب او

6 بودن به کوی او نتوانم شب فراق ترسم فغان من برد از دیده خواب او

7 گاه سوال بوسه به جامی نگفت هیچ یعنی که نیست غیر خموشی جواب او

عکس نوشته
کامنت
comment