هست تا ترک تعلق کرده سامان از جویای تبریزی غزل 59

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا

1 هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا

2 چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا

3 غنچه گردید از فشار پنجهٔ غم سینه ام تنگی دل در قفس دارد بیابان مرا

4 گر به خاک افتادم از عجزم مباش ایمن که هست خندهٔ شیران لب زخم نمایان مرا

5 از صفای سینه ام آئینه ساز جلوه شو مطلع صبح سعادت کن گریبان مرا

6 جرأتم در معصیت افزون شد از امید عفو ابر رحمت سبز دارد کشت عصیان مرا

7 خرمن عصیان رود جویا به سیلاب فنا پنجهٔ لطفش بیفشارد چو دامان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment