-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می خور که بر اصحاب خرابات حلال است گو زهر خور آن کس که بر او نوش وبال است
2 زان باده که گویی دمش از بوی بهشت است گر نیز به دوزخ بروم توبه محال است
3 بسیار بکوشید خَضر تا که بدانست آخر که حیاتش هم از این آب زلال است
4 از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است
5 آنچ از دم عیسی به روایت بشنیدیم دیدیم که در قافله ی باد شمال است
6 عیبم مکن ای خام که افسرده نداند تا سوخته ی عشق بر آتش به چه حال است
7 در گوشه ی محراب به تقوا بنشیند آن را که نظر بر خم ابروی هلال است
8 از خانه برون آمدنم زهره نباشد در خلوتم آن روز که آن محض کمال است
9 شوخی دگر از هر سر کویم که برآیم چادر بگشاید ز قیامت که جمال است
10 روزی پدرم گفت برآنم که نزاری از مطرب و می توبه کند این چه خیال است
11 معروف بود مردم دیوانه به توبه بر من به جویی هر چه حرام است و حلال است