1 ز پندار خود رهبری بر مساز مرو ای برادر چنین بر مجاز
2 اگر روی داری به روی محق به بتخانه حق است کردن نماز
3 وگر با خود از خود بری چون مسیح سر سوزنی از تو جویند باز
4 به خود ناقصی کاملی کن طلب ز من بشنو ای بیخبر مُخِّ راز
5 مکن هیچ اضداد را تربیت که عنبر نسازد کسی از پیاز
6 ز دروازهٔ شهر دنیا به خود برون کی توانی شدن بیجواز
7 به صبح هدایت توانی رسید به انوار روز از شب دیرباز
8 که من تا ز ظلمت برون آمدم بسی روز کردم شبان دراز
9 نزاری به پای هوا و هوس دویدی بسی در نشیب و فراز
10 کنون از تک و پوی ایمن شدی مرو بیش ازین در پی حرص و آز
11 طمع بگسل و بیش از این وا مگیر ز دامان امید دست نیاز
دیدگاهها **