آن که از حلقه زرگوش گران است او را از جامی غزل 65

آن که از حلقه زرگوش گران است او را

1 آن که از حلقه زرگوش گران است او را چه غم از ناله خونین جگران است او را

2 گو کله برشکن از ناز که در مسند حسن منصب شاهی زرین کمران است او را

3 دیده دریاست مرا زان گهر پاک که جای صدف سینه صاحبنظران است او را

4 شد مرا حال دگر از غم آن شوخ ولی نظر لطف به حال دگران است او را

5 دی گذشت از من بد روز و دگر بازنگشت وه که خاصیت عمر گذران است او را

6 خاک شد دیده غمدیده مجنون و هنوز چشم جان جانب لیلی نگران است او را

7 پند تلخ پدران در دل جامی نگرفت زانکه دل در کف شیرین پسران است او را

عکس نوشته
کامنت
comment