- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد
2 نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد
3 این زمان عیسی ایام توئی بهره چرا دل بیمار مرا از تو دوائی نرسد
4 اگر از سنگدلی کوه شدی از چه سبب برسر کوی توام هوئی و هائی نرسد
5 بر سر کوی تو جان دادم و دانم به یقین کز سر کوی توام بهره وفائی نرسد
6 تاج خوبانی و این سر که تو داری صنما تاج وصل تو به هر بی سر وپائی نرسد
7 به زر و زور بدیدم که بیابم وصلت که چنان گنج به هر کیسه گشائی نرسد
8 گر سر من ببرد خنجر عشق تو رواست کآنکه از سر کند اندیشه به جائی نرسد
9 از قلم کم نتوان بود نبینی که قلم تا نبرند سرش را به بقائی نرسد