- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش است حسن تو تا دل ز یار بستاند چو دل ستد ز دل و جان قرار بستاند
2 تویی و عشوه آن روی چون بهار که او خراج نیکوی از نوبهار بستاند
3 غمت به هر دو جهان چون دهم که سرد بود کسی که گل بدهد نوک خار بستاند
4 مگر ز من گله کردی که نستدم ز تو جان اگر تو نستدهای انتظار بستاند
5 بهای حسن تو بنهاده ایم گوهر عمر بده که گر ندهی روزگار بستاند
6 غمت خوش است ولیک از زمانه می ترسم که او چو غم بدهد غمگسار بستاند
7 مجیر خسته تیر فراق باد آن روز که جان نداده دل از دست یار بستاند