نیک‌بخت است از حکیم نزاری قهستانی غزل 1207

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

نیک‌بخت است که دارد چو تو یاری و نگاری

1 نیک‌بخت است که دارد چو تو یاری و نگاری من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری

2 خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری

3 یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا مصر در وجه نهادی عوضِ بوس و کناری

4 پادشاهیست گدایی به سرِ کویِ تو کردن تا که را دولتِ این کدیه میسّر شود آری

5 اتّصالاتِ احبّا چو ز مبداست پس این‌جا شاید ار بر پیِ یاری برود خاطرِ یاری

6 شد سرم پر ز بخارِ غمِ سودایِ تو آیا از میِ لعلِ لبت باز توان کرد بخاری

7 بر نه انگیزدم از کویِ تو طوفانِ قیامت تا نگویند که از کوی تو برخاست غباری

8 راستی دستِ تو آلوده دریغ است به خونم جهد کن هان که در انداخته‌ای طرفه شکاری

9 صیدِ لاغر چه کشی مرحمتی کن که کم افتد چون نزاری به کمندِ تو گرفتار نزاری

عکس نوشته
کامنت
comment