- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هست چون زلف بتانم هوس عمر دراز تا دمی درد دل خویش بگویم به تو باز
2 سر به گوش تو نهم حال جهان عرضه دهم تا نظر بر من بیچاره کنی از سر ناز
3 سرّ عشق تو نخواهم که بگویم با کس خاصه با باد صبا کاو نبود محرم راز
4 دور وصل تو چو عمرست شتابان چه کنم چند نالم ز غم عشق تو شبهای دراز
5 چند پیش رخ مه پیکر تو جان جهان همچو شمعی بود از هجر تو در سوز و گداز
6 چند گویم به لب آمد ز غمم جان عزیز چند گویی به من خسته که با درد بساز
7 دل بیچاره ی من با غم عشقت چه کند چون کبوتر نتواند که کند حمله به باز
8 مرغ جان من مسکین به هواداری تو آن تواند که کند بر سر کویت پرواز
9 وا پس آ جان گرامی به تنم تا گویند عمر بگذشت ولی جان به جهان آمد باز