🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ناصرخسرو قبادیانی

ناصرخسرو قبادیانی

ناصرخسرو قبادیانی
ناصرخسرو قبادیانی

هست همه از ناصرخسرو قبادیانی خوان الاخوان 16

خوان الاخوان 16 ام از 635 خوان الاخوان

هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است...

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن

هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است و کثیف برکرانه لطیف است بحکم مخالفت که اندر میان ایشان است، چه هر چیزی برنهایت مخالف خویش تواند ایستادن، و بدین نهایت که همی گوئیم نه مر جایگاهی مکانی را همی خواهیم بلک مرحد آن چیز را می خواهیم که مرورا مخالف است، چنانک گرمی مخالف سردی است و چاره نیست که گرمی از سردی جداست، چه اگر ازو جدا نبودی مخالف سردی نبودی، و چون گرمی سردی را مخالف است و ازو جداست بضرورت آخر حد گرمی باول حد سردی باشد، همچنانک همیشه آخر کناره روشنائی آفتاب باول کناره سایه باشد. پس بیایید دانستن که لطافت بر کناره کثافت است و بکثافت محدود است. و دیگر دلیل بدانک هستها بی کرانه نیست آنست کز جمله هستیها یکی این عالم کثیف است و این را نهایت است؛ و دلیل بر آنک این عالم را نهایت است آنست که جزء هایش را نهایت است و هرچه مر جزء های او را نهایت باشد مر کل او را نهایت باشد، و زمین از جزء های این عالم است و او را نهایت است، این روی او که ما همی بینیم که بهوا پیوسته است نهایت اوست، و هرچیزی که برویی از رویهای خویش متناهی باشد بهه رونیهای خویش متناهی باشد و چون درست کردیم که این عالم از جمله هستها است و متنهای است لازم آید که هستها متناهی باشد، از بهرآنک این عالم جزئی باشد از کل هستها و چون جزء ها را نهایت پیدا شد مر کل را نهایت پیدا شد، و نیز گوئیم که هر چیزی که مروراً جزء باشد او متناهی باشد، از بهرآنک جزء کم از کل باشد و مروراً بروی کمتری مخالف باشد. هر کسی که گوید کل عالم نامتناهی است بضرورت گفته باشد که جزء ش متناهی است، از بهرآنک صفت جزء مخالف صفت کل باشد، اندران معنی که کل نام کلی بدان یافته است و آن معنی از روی کمی و نیستی است، و چون گفت بضرورت که جزء های عالم متناهی است اقرار کرد که عالم متناهی است، از بهرآنک از متناهی نامتناهی نیاید که ایشان هر دو مر یکدیگر را مخالف اند، و هر که گوید از متناهی نامتناهی آید گفته باشد که از گرم سرد آید و از سیاه سپید آید و خردمندان با او سخن نگویند چون محسوس را منکر شود، و اندر مبدعات و هستی آن گوئیم که اگر مبدعات را که لطیف است کرانه نبودی آفریده نبودی و ما دانیم که مبدع با بداع آفریده شد، و هرچه هست شد نه از هست مراو را نهایت است، از بهرآنک اگر بی نهایت بودی مراو را کرانه نبودی و هست شدن او نه از هست کرانه او بود، و آن ابداع است که بابداع کرانه مبدع باشد، اما مرابداع را هستی نیست و دور است از هستی و چیزی. و هر چه اندر عقل او پیدا باشد از ابداع مروراً نهایت نیست، از بهر آنک وهم را سوی پیدا شدن او راه نیست که او علت همه علتهاست، و گرمرورا علت لازم آمدی سخن اندرین معنی بکناره نرسیدی و هر علتی را نیز علتی پیش ازو نبایستی، و گر اول علتها علتی نبودی که پیش ازو علت نبودی معلول پیدا نیامدی، و چون عالم را معلول یافتیم دانستیم که مر علتها را نهایت است و مران نهایت علتها را ابداع گفتیم، و برهان بر درستی این قول آنست که مرغی رانی و او را هست دانی و نهایت او بشناسی چه از کنارهای جسم او و چه از حد مرغی، او که بدان از ستور و چرنده و جز آن جداست، و چون آن مرغ از تو غائب شود پیدا شود ترا نیستی، تو و مرآن نیستی، ترا نهایتی یابی چنانک مرهستش را نهایت یافته بودی ازیراک لازم شد نیستی، آن مرغ و آن نهایت بود مرهستی او را و چون مریک هست هستی را کرانه یافتیم و مرآن نیستی را کرانه نبود دلیل است که نابود شود همه هستیها و آن کرانه همه هستها باشد. پس درست شد که مر همه هستها را نهایت باشد، و نیست را کرانه نیست، و نیز از حکم عقل لازم آید که مر همه هستها را نهایت باشد از بهرآنک هست آنست که بدانندش و چیزیکه بدانند برویی از رویها دانندش و دانش داننده برویی از رویهای اندر آن هست رسد و آن هست ناچاره از آن روی که دانش داننده بدو رسد متناهی باشد، و هر که گوید مر هست را نهایت نیست محال گفته باشد، از بهر آنک بی نهایت ناشناخته باشد بذات خویش و جز از ذات خویش و نشاید که چیزی باشد که او ناشناخته باشد هم اندر ذات خویش و هم نزدیک شناسنده دیگر، و عقل که او مبدعاتست شناخته جوهر خویش است ذات پاک او و گرد گرفته است شناخته او مرجوهر او را نام این نام را مستحق شده است، پس درست شد که هر چه هست است مرورا نهایت است و نیست را نهایت نیست. از بهرآنک نیست را بهیچ رنوی نتوان شناختن. ,

ناصرخسرو قبادیانی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... خوان الاخوان 16 ام از 635 خوان الاخوان ناصرخسرو قبادیانی می باشد
حکایت قالب : خوان الاخوان سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است...

شاعر شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... چه کسی است ؟

شاعر شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... ناصرخسرو قبادیانی می باشد.

شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... چیست ؟

قالب شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... خوان الاخوان است

سبک شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... چیست ؟

سبک شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر هست همه بر دو گونه است: یا لطیف است یا کثیف، و مر هر دو را کرانه است، از بهرآنک بنخست قسمت لطیف بر کرانه کثیف است... چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر قشنگ, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر قشنگ, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
ناصرخسرو قبادیانی

هست همه از ناصرخسرو قبادیانی خوان الاخوان 16

خوان الاخوان 16 ام از 635 خوان الاخوان
بنر