1 آزرده چو شد ز زخم نشتر دستت از کردۀ غمزه برد کیفر دستت
2 گر چشمۀ خون گشت روان بر دستت نشگفت چو باشد دلم اندر دستت
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور
1 هر که چون روی تو رویی دارد سر بسر راحت دنیی دارد
2 هر که دارد دهن و زلف و خطت کوثر و سدره و طوبی دارد