1 آزرده چو خاطرت ز با ما بودن اولی باشد ز بودنم، نابودن
2 رفتم به ته آب چو گوهر، تا کی چون موج، خراش روی دریا بودن؟
1 دلبستگی نماند به وارستگی مرا وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
2 آسودگی به شربت مرگم علاج کرد دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
1 دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم پیدا شکفته بود و پنهان گریستم
2 هرجا چو غنچه تنگدلی چند یافتم رفتم چو ابر و بر سر ایشان گریستم
1 کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟ به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا
2 به گوش منصفان کافی بود صاحب طبیعت را اگر در صد غزل یک مصرع رنگین شود پیدا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به