1 زد شعله به دل آتش پنهانی من زاندازه گذشت محنت جانی من
2 معذورم اگر سخن پریشان افتاد معلوم شود مگر پریشانی من
1 شیرین دهنی که از لبش جان میریخت کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
2 گر شیخ به کفر زلف او ره میبرد خاک ره او بر سر ایمان میریخت
1 ناکامیم ای دوست ز خودکامی تست وین سوختگیهای من از خامی تست
2 مگذار که در عشق تو رسوا گردم رسوایی من باعث بدنامی تست
1 ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست
2 هم سیرت آنکه دوست داری کس را هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما