مرا عشق عزیزی خوار کرده ست از جامی غزل 227

مرا عشق عزیزی خوار کرده ست

1 مرا عشق عزیزی خوار کرده ست چه گویم عشق ازین بسیار کرده ست

2 نیاید از دل بی عشق کاری مرا این نکته در دل کار کرده ست

3 به روز وصل بس آسان بود عشق شب هجرش چنین دشوار کرده ست

4 نمی جنبد رقیبت زین سر کوی ره عشاق را دیوار کرده ست

5 در آغوش خودت در خواب دیدم فلک بخت مرا بیدار کرده ست

6 عیادت می کنی بیمار خود را مرا این آرزو بیمار کرده ست

7 گدای توست جامی لیکن از تو همین دریوزه دیدار کرده ست

عکس نوشته
کامنت
comment