1 می رود صید دلم، سخت کمانی در پی نیم جانی به لب و آفت جانی در پی
2 این چه آیین خرام است نگارا که تو راست؟ سرگران می گذری، دل نگرانی در پی
3 یا رب از چشم بد خلق گزندت مرساد چشم من، می روی و چشم جهانی در پی
1 باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها رشک است به آزادی مرغان قفسها
2 کوتاهی پرواز بود لازم هستی پیچیده به بال و پر ما، تار نفسها
1 شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
2 دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
1 مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
2 ای هزاران هوادار نفیری بزنید جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم