- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میرود یار جدا زو کار بر من مشکل است داغ هجرم بر تن و نیش فراقم بر دل است
2 باده دور از وی کجا آرد نشاطم ای رفیق زانکه آب زندگی بیاو چو زهر قاتل است
3 یا دلم را سوخته یا در گرفته از دلم جای آتشهاش در صحرا که در هر منزل است
4 هست آن خورشید زیبایی مرا عمر عزیز کی عجب باشد به رفتن گر چنین مستعجل است
5 گر دوصد صبر و شکیبم نقش گردد در ضمیر در زمان از موج سیلاب فراقش زایل است
6 مینماید سعی دور از وی هلاکم را اجل گوییا از کشتن بیدار هجرش غافل است
7 هست این غوغای رستاخیز اندر قافله از دل چاکم نه از بانگ درای محمل است
8 تا کدامین محفلش جا گشت باری در غمش داستان عشق من افسانه هر محفل است
9 رفت جان همراه جانان فانی ار میرد چه عیب زنده بودن چونکه بیجانان و بیجان مشکل است