1 ختمست به غمزه دلبری بر چشمت مستست چو چشم نرگس تر چشمت
2 در چشم تو چون کسی نیاید هرگز؟ جز خون دلم که آمد اندر چشمت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
2 پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را
1 ساقی بیار از بامداد آن آب آتش رنگ را بر هم زن و در هم شکن هم صلح را هم جنگ را
2 بوّاب خلوت خانه را گویید زنهار ای فلان در مجلس ما آمدن رخصت مده دل تنگ را
1 ماه نو بنمود رخسار از نقاب ساقیا در ده سبک جام شراب
2 آتش سی روزه را بنشان به آب خاصه خوب آبی معطر چون گلاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **