1 مرا ز بزم خود آن پر عتاب میراند چو سایه کز بر خود آفتاب میراند
2 چنان به راه تو صید فریب گشته دلم که هر نسیم چو موجم به آب میراند
3 چه دشمنیست ندانم که باز گردش چرخ مرا ز کوی تو چون آفتاب میراند
4 مریض عشقم و دایم اجل به بالینم نشسته و مگس از من به خواب میراند
5 سلیم توبهشکن شد دگر هوای بهار نسیم کشتی ما در شراب میراند