حاجت به گل ندارد، آن سر از سلیم تهرانی غزل 148

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است

1 حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است در خواب حیف باشد، چشمی که خوش نگاه است

2 از کوی عشق نتوان غافل گذشت، کانجا چون آفتاب، سرها بسیار بی کلاه است

3 گر رو نهد به گلشن، ور جا کند به گلخن چیزی نمی توان گفت، دیوانه پادشاه است

4 دربسته نیست دل را بر روی دشمن و دوست از هر طرف که آیی سوی خرابه، راه است

5 تا جام می نباشد، نتوان سوی چمن رفت بی می نظاره ی گل، دیدار قرض خواه است

6 محضر سلیم نبود در دوستی کسی را در دعوی محبت، ما را خدا گواه است

عکس نوشته
کامنت
comment