- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شایستهٔ درگاه تو هر بی سر و پا نیست درگاه تو جایی است که گنجایش جا نیست
2 آتش که درون کار کند شعله ندارد آن را که دلش سوخته انگشت نما نیست
3 تا یک نظر از رهگذر دیده درآید یک رهگذری نیست که صد دیده ورانیست
4 دست کرمت بسته ره و رسم طلب را در شهر و دیاری که تویی نام گدا نیست
5 هر سو که دلم رفت رهی بود به کویت این طرفه که تا کوی تو یک راهنما نیست
6 بی درد به آخر نرسد مرحلهٔ شمع ماند به ره آن دل که در او آه رسا نیست
7 از باطن کس حرف زدن شرک خفی دان کز سر دل آگاه کسی غیر خدا نیست
8 بر عاشق بیچاره ستم این همه یارب در مذهب معشوق مگر روز جزا نیست؟
9 از ماست سعیدا که خطاها شده پیدا ورنه ز قلم آنچه به ما رفت خطا نیست