- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ما را به فسون جادوی بابل نبرد هر که از بهر وفا جان ندهد دل نبرد
2 کی کسی رنگ وفا می طلبد، ور نه به حشر دست ما آب رخ دامن قاتل نبرد
3 بیخودی راه نماید به تو مجنون تو را هرگز از بانگ جرس راه به محمل نبرد
4 بحر غم جمله کنار است که از خود گذری زورق اهل فنا منت ساحل نبرد
5 هر که اندیشه ی او چشمه ی کوثر نشود پی به شیرینی آن شکل شمایل نبرد
6 دم شمشیر بود رهگذر عشق، ولی هر که این ره نرود پی به در دل نبرد
7 عازم هیچ غم آباد نگردد غم دوست که مرا دست در آغوش حمایل نبرد
8 همه عدل است چرا برمن عاقل دگری عقل کل راه به این نکته ی مشکل نبرد
9 سینه خالی مکن از درد که مرد ره عشق که سبکسار شود بار به منزل نبرد
10 عرفی آن شمع در آورد به محفل، کو را خجلت جلوه ی خورشید به محفل نبرد